به روز داک

دانلود تحقیقات علمی و پژوهشی , آموزشی , تمامی رشته ها

به روز داک

دانلود تحقیقات علمی و پژوهشی , آموزشی , تمامی رشته ها

دانلود ولادت پرشکوه فاطمه(س)‏

فاطمه بضعة منى و هى نور عینى و ثمرة فؤادى و روحى التى بین جنبى و هى الحوراء الانسیة «فاطمه پاره تن من است، و نور چشمان من، و میوه دلم و روح من است و او حورى انسان صفت است»
دسته بندی معارف اسلامی
فرمت فایل doc
حجم فایل 66 کیلو بایت
تعداد صفحات فایل 97
ولادت پرشکوه فاطمه(س)‏

فروشنده فایل

کد کاربری 8044

فصل اول

ولادت پرشکوه فاطمه(س)‏

فاطمه بضعة منى و هى نور عینى و ثمرة فؤادى و روحى التى بین جنبى و هى الحوراء الانسیة: «فاطمه پاره تن من است، و نور چشمان من، و میوه دلم و روح من است و او حورى انسان صفت است».

پیامبر اسلام(ص) در آن سال که سال پنجم بعثتش بود در سختترین شرائط و حالات به سر مى‏برد.اسلام منزوى بود، و مسلمانان اندک نخستین، شدیداً تحت فشار.محیط مکه بر اثر شرک و بت پرستى و جهل و خرافات و جنگهاى قبایل عرب و حاکمیت زور و بینوائى توده‏هاى مردم، تیره و تار بود.پیامبر(ص) به آینده مى‏اندیشید، آینده‏اى درخشان از پشت این ابرهاى سیاه و ظلمانى، آینده‏اى که با توجه به اسباب عادى و ظاهرى بسیار دور دست و شاید غیر ممکن بود.در همین سال حادثه بزرگى در زندگى پیامبر رخ داد، به فرمان خدا براى مشاهده ملکوت آسمانها به معراج رفت، و به مصداق «لنریه من آیاتنا الکبرى» آیات عظیم پروردگار در پهنه بلند آسمان را با چشم خود دید، و روح بزرگش بزرگتر شد، و آماده پذیرش رسالتى سنگیت‏تر توأم با امید بیشتر.در روایتى از اهل سنت و شیعه - که هر دو بر آن تأکید دارند - مى‏خوانیم: پیامبر(ص) در شب معراج از بهشت عبور مى‏کرد، جبرئیل از میوه درخت طوبى به آن حضرت داد، و هنگامى که پیامبر(ص) به زمین بازگشت نطفه فاطمه زهرا سلام اللّه علیها از آن میوه بهشتى منعقد شد.

لذا در حدیث مى‏خوانیم که پیامبر(ص) فاطمه سلام اللّه علیها را بسیار مى‏بوسید، روزى همسرش عایشه بر این کار خرده گرفت، که چرا اینهمه دخترت را مى‏بوسى؟!

پیامبر(ص) در جواب فرمود:«من هر زمان فاطمه را مى‏بوسم، بوى بهشت برین را از او استشمام مى‏کنم».

و به این ترتیب این مولود بزرگ از عصاره پاک میوه‏هاى بهشتى و از پدرى همچون پیامبر(ص)، و مادر ایثارگر و فداکارى همچون «خدیجه» در روز بیستم جمادى الثانى گام به دنیا نهاد، و طعن و سرزنشهاى مخالفین که پیامبر را بدون «نسل جانشین» مى‏پنداشتند، همگى نقش بر آب شد، و به مضمون سوره «کوثر» فاطمه زهرا چشمه جوشان براى ادامه دودمان پیامبر و ائمه هدى و خیر کثیر در طول قرون و اعصار، تا روز قیامت شد.

این بانوى بهشتى (ص) نام داشت که هر کدام از دیگرى پر معنى‏تر بود: 1- فاطمه، 2- صدیقه، 3- طاهره، 4- مبارکه، 5- زکیه، 6- راضیه، 7- مرضیه، 8- محدثه، 9- زهرا و هر یک بیانگر اوصاف و برکات وجود پربرکت او است.

همین بس که در نام معروفش «فاطمه» بزرگترین بشارت براى پیروان مکتبش نهفته است، چرا که «فاطمه» از ماده «فطم» به معنى جدا شدن، یا باز گرفتن از شیر است، و طبق حدیثى که از پیامبر گرامى اسلام(ص)‏ روایت شده به امیر مؤمنان على(ع) ‏ فرمود:

«مى دانى چرا دخترم، فاطمه نامیده شد؟

عرض کرد:بفرمائید.

فرمود:براى آنکه او و شیعیان و پیروان مکتبش از آتش دوزخ باز گرفته شده‏اند»!

از میان نامهاى او نام «زهراء» نیز درخشندگى و فروغ خاصى دارد، از امام صادق(ع) پرسیدند:چرا فاطمه را «زهراء» مى‏نامند؟

فرمود:«زیرا زهراء به معنى درخشنده است و فاطمه چنان بود که چون در محراب عبادت مى‏ایستاد و نور او براى اهل آسمانها پرتو افکن مى‏شد، همانگونه که نور ستارگان براى اهل زمین [پرتو افکن است‏]. لذا زهراء نام نهاده شد».هنگامى که خدیجه زنى با شخصیت و معروف به بزرگى بود، با پیامبر اسلام(ص) ‏ ازدواج کرد زنان مکه از او قطع رابطه کردند، و گفتند: او با جوان تهى دست و یتیمى ازدواج کرده و شخصیت خود را پائین آورده است!

این وضع همچنان ادامه یافت تا اینکه خدیجه باردار شد و جنینش کسى جز فاطمه زهرا نبود.به هنگام وضع حمل به سراغ زنان قریش فرستاد و از آن‏ها خواست که در این ساعات حساس و پردرد و رنج به یارى او بیایند و تنهایش نگذارند، اما او با این پاسخ سرد و درد آلود روبرو شد که:«تو سخن ما را گوش نکردى، با یتیم ابوطالب که مالى نداشت ازدواج نمودى، ما نیز به کمک تو نخواهیم شتافت»!

خدیجه با ایمان، از این پیام زشت و بى معنى سخت غمگین شد، اما در اعماق دلش نور امیدى درخشید که خدایش او را در اینحال تنها نخواهد گذاشت.لحظات سخت و بحرانى وضع حمل آغاز شد، او در محیط خانه تنها بود، و زنى که او را کمک کند وجود نداشت، قلب او فشرده‏تر مى‏شد، و امواج خروشان بى مهریهاى مردم روح پاکش را آزار مى‏داد.ناگهان برقى در افق روحش درخشید، چشم بگشود و چهار زن را نزد خود دید، سخت نگران شد. یکى از آن چهار زن صدا زد:

نترس و غمگین مباش. پرودرگار مهربانت ما را به یارى تو فرستاده است ما خواهران توایم.

من ساره‏ام!و این یک آسیه همر فرعون است که از دوستان تو در بهشت خواهد بود.

آن دیگر مریم دختر عمران.و این چهارمى را که مى‏بینى دختر موسى بن عمران، کلثوم است!ما آمده‏ایم که در این ساعت یار و یاور تو باشیم.و نزد او ماندند تا فاطمه بانوى اسلام دیده به جهان گشود.آرى به مصداق‏((ان الذین قالوا ربنا اللّه ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة الاتخافوا و لاتحزنوا)). کسانى که بگویند پروردگار ما اللّه است، فرشتگان بر آن‏ها نازل مى‏شوند و مى‏گویند نترسید و اندوهى به خود راه ندهید»

در اینجا نیز علاوه بر فرشتگان، ارواح زنان با شخصیت جهان به یارى خدیجه با ایمان و پر استقامت شتافتند.تولد این مولود خجسته آنچنان پیامبر(ص) را خشنود کرد که زبان به مدح و ثناى پرورگار گشود، و زبان بدخواهان که او را ابتر مى‏خواندند، براى همیشه کوتاه شد.خداوند مژده این مولود پربرکت را در سوره کوثر به پیامبرش داد و فرمود:انا اعطیناک الکوثر.فصل لربک وانحران شانئک هو الابتر»:ما سرچشمه جوشان خیر کثیر را به تو بخشیدیم.اکنون که چنین است، براى پرودگارت نماز بجاى آور و تکبیر گو!مسلماً دشمن تو، ابتر است!

  1. 1. ریاحین الشریعه، جلد1، صفحه .21
    2. این حدیث را با مختصر تفاوتى «سیوطى» در درالمنثور و «طبرى» در ذخائر العقبى و «على بن ابراهیم» در تفسیر خود نقل کرده‏اند. گرچه معروف است که معراج در سالهاى آخر توقف پیامبر(ص) در مکه بوده، ولى به طورى که از بعضى از روایات استفاده مى‏شود معراج مکرر اتفاق افتاده است، بنابراین منافاتى با تولد بانوى اسلام در سال پنجم بعثت ندارد.
    3. این حدیث در بسیارى از کتب اهل سنت از جمله «تاریخ بغداد» و «صواعق ابن حجر» و «کنز العمال» و کتب دیگر آمده است .
    4. مضمون این حدیث را گروهى از دانشمندان اهل سنت از جمله «طبرى» در «ذخائر العقبى» نقل کرده است.
    5. سوره فصلت، آیه .30

فصل دوم


محبت فراوان پیامبر(ص) نسبت به فاطمه(س)

اذا اشتقت الى الجنة قبلت نحر فاطمة:

هنگامى که شوق بهشت در دلم پیدا مى‏شود گلوى فاطمه را مى‏بوسم!

همه مورخان و ارباب حدیث نوشته‏اند که پیامبر(ص) نسبت به دخترش فاطمه‏(س) علاقه عجیبى داشت.

بدیهى است علاقه پیامبر تنها به خاطر رابطه پدرى و فرزندى نبود، هر چند این عاطفه در وجود پیامبر(ص) موج مى‏زد، اما تعبیرات و سخنانى که پیامبر(ص) به هنگام اظهار علاقه نسبت به دخترش فاطمه‏(س) بیان مى‏کرد، نشان مى‏داد که در اینجا معیارهاى دیگرى مطرح است.

واین محبت از محبتها جدا است‏ حب محبوب خدا، حب خدا است‏

از میان روایات فراوانى که در این زمینه رسیده است کافى است به چند روایت زیر که در کتب معروف شیعه و اهل سنت آمده اشاره کنیم:

1- ما کان احد من الرجال احب الى رسول اللّه من على و لا من النساءٍ احب الیه من فاطمة:

«احدى از مردان نزد پیامبر(ص) محبوبتر از امیر مؤمنان على‏(ع) نبود و نه از زنان، محبوبتر از فاطمه(س).

جالب این است که این حدیث را گروه زیادى از عایشه نقل کرده‏اند.

2- هنگامى که آیه شریفه:لا تجعلوا دعاء الرسول بینکم کدعاءٍ بعضکم بعضاً:

پیامبر را آن گونه که یکدیگر را صدا مى‏زنید، صدا نزنید

نازل شد مسلمانان پیامبر(ص) را با خطاب «یا محمد» صدا نکردند، بلکه «یا رسول اللّه و یا ایها النبى» مى‏گفتند.

فاطمه(س) مى‏گوید:بعد از نزول این آیه من دیگر جرأت نکردم پدرم را به عنوان «یا ابتاه» (پدرجان!» صدا کنم، و هنگام که خدمتش مى‏رسیدم «یا رسول‏اللّه» مى‏گفتم.

یکى دوبار این خطاب را تکرار کردم، دیدم پیامبر(ص) ناراحت شد و از من روبرگردانید. دفعه سوم رو به من کرد و گفت:یا فاطمة انها لم تنزل فیک و لا فى اهلک و لا نسلک، انت منى و انا منک، انما نزلت فى اهل الجفاء و الغلظة من قریش!:

اى فاطمه این آیه درباره تو نازل نشده، و نه درباره خاندان و نسل تو، تو از منى و من از توأم، این در مورد جفاکاران و تند خویان بى ادب از قریش نازل شده است!

سپس این جمله عجیب و روح پرور را افزود:قولى: یا ابه! فانها احیا للقلب و ارضى للرب!

«بگو پدرجان! که این سخن قلب مرا زنده مى‏کند و خدا را خشنود مى‏سازد».

آرى آهنگ دلنواز پدرجان فاطمه‏(ع) با روح پیامبر(ص) همان مى‏کرد که امواج نسیم بهارى با شکوفه‏هاى لطیف درختان.

3- در حدیث دیگرى آمده است پیامبر چنان مشتاق فاطمه(س)‏ بود که هر گاه به سفر مى‏رفت آخرین کسى را که با او وداع مى‏کرد زهرا(س) بود، و به هنگامى که از سفر باز مى‏گشت نخستین کسى را که به دیدنش مى‏شتافت فاطمه‏(س) بود.

4- این حدیث را نیز بسیارى از محدثان شیعه و اهل سنت نقل کرده‏اند که پیامبر فرمود:

من آذاها فقد آذانى.و من اغضبها فقد اغضبنى.من سرها فقد سرنى.و من سائه فقد سائنى.

هر کس او را آزار دهد مرا آزار داده است.و هر کس او را خشمگین کند مرا خمشگین ساخته.

هر کس او را مسرور کند مرا مسرور ساخته نموده.و هر کس او را اندوهگین سازد مرا اندوهگین ساخته است!

بدون شک شخصیت والاى فاطمه(س)‏ علیها و آینده درخشان و مقام عرفان و ایمان و عبادتش اینهمه احترام را ایجاب مى‏کرد. چرا که امامان، همه، از نسل او بودند. و بعلاوه او همسر بزرگمرد اسلام امیر مؤمنان على‏(ع) بود.

اما پیامبر(ص) با این عمل مى‏خواست حقیقت دیگرى را نیز به مردم تفهیم کند و دیدگاه اسلام را در زمینه دیگرى روشن سازد و انقلاب فکرى و فرهنگى بیافریند و بگوید:دختر موجودى نیست که باید زنده به گور شود.

ببینید من دست دخترم را مى‏بوسم، او را بر جاى خود مى‏نشانم، و اینهمه عظمت و احترام براى او قائلم.

دختر انسانى است همچون سایر انسانها، نعمتى است از نعمتهاى پرودرگار، موهبتى است الهى.

دختر نیز مى‏تواند مانند پسر مدارج کمال را طى کند و به حریم قرب خدا راه یابد.

و به این ترتبیب شخصیت در هم شکسته زن را در آن محیط تاریک احیاء فرمود.

1. فضائل الخمسة جلد 43 صفحه .127
2. مضمون این حدیث در دهها روایت از طرق اهل سنت نقل شده است (احقاق الحق)، جلد 10، صفحه .167
3. سوره نور، آیه .63
4. مناقب این شهر آشوب، جلد3، صفحه .320
5. فضائل الخمسة، جلد3، صفحه .

فصل سوم

فاطمه(س)‏ در کنار پدر

ان اول شخص یدخل على الجنة فاطمه بنت محمد:«نخستین کسى که در بهشت بر من وارد مى‏شود، فاطمه دختر محمد است».

در آن روزگار که مسلمانان دوران آمادگى خود را در مکه مى‏گذراندند، محیط زندگى آنان سخت طوفانى و شرائط فوق العاده بحرانى بود.

آغاز اسلام بود و مسلمانان در اقلیت شدیدى قرار داشتند، و تمام قدرت و نیرو و حاکمیت و ثروت دست دشمنان بى رحم و بى منطق اسلام بود و هر کارى مى‏خواستند، مى‏کردند.

آزارى نبود که بر سر مسلمانان نیاورند، و جسارت و توهینى نبود که نسبت به مقام شامخ پیامبر(ص) روا ندارند.

در این دوران دو نفر بیش از همه ایثار و فداکارى کردند: از میان زنان «خدیجه» بود که بر زخمهاى قلب و جسم پیامبر(ص) مرهم مى‏نهاد، و غبار غم و اندوه را با فداکاریهایش، با محبت و صفایش با همدردى و دلسوزى اش، از قلب مبارکه پیامبر مى‏زدود.

و دیگر «ابوطالب پدر بزرگوار امیرمؤمنان على‏(ع) بود که نفوذ و اعتبارى بسیار در میان مردم مکه داشت، و از تدبیر و هوش و ذکاوت فوق العاده‏اى برخوردار بود، او خود را سپرى نیرومند در برابر پیامبر(ص) کرده بود و یار و یاور و حامى مهربان پیامبر اسلام(ص)‏ بود.

ولى با نهایت تأسف این هر دو یار وفادار، و دو شخصیت بزرگ و انسانهاى ایثارگر، در سال دهم هجرت به فاصله کمى چشم از جهان پوشیدند، و پیغمبر(ص) را در مرگ خود عزادار ساختند، و رسول خدا(ص) از این نظر تنها ماند.

شدت اندوه پیامبر(ص) در سوگ این دو شخصیت که به حق هر کدام سهم قابل ملاحظه‏اى در پیشرفت اسلام داشتند، از اینجا روشن مى‏شود که آن سال را «عام الحزن» نام نهادند یعنى «سال غم و اندوه»!.

اما از آنجا که خداوند هر نعمتى را از بندگان برگزیده‏اش مى‏گیرد نعمت دیگرى را جانشین آن مى‏کند هر کدام از این دو بزرگوار فرزندى از خود به یادگار گذاشتند که درست نقش آن‏ها را ایفا مى‏کردند.

امیرمؤمنان على(ع)‏ یادگار «ابوطالب» همانند پدر حامى و مدافع و یار و یاور پیامبر(ص) بود، قبلا نیز چنین بود اما بعد از ابوطالب جاى خالى او را نیز پر کرد.

و خدیجه دخترش «فاطمه» را به یادگار گذاشت، دخترى مهربان، فداکار و شجاع و ایثارگر که همواره در کنار «پدر» بود و گرد و غبار و رنج و محنت را از قلب پاک پدر مى‏زدود.

امیر مؤمنان على(ع) در آن هنگام 19 سال داشت در حالى که فاطمه سلام اللّه علیها طبق احادیث معروف بیش از پنجسال از سن مبارکش نگذشته بود، قابل توجه اینکه هر دو در خانه پیامبر(ص) زندگى مى‏کردند و مونس ساعتهاى تنهائى او بودند.

هنوز سه سال به هجرت باقى مانده بود، سه سال مملو از حوادث سخت و طوفانهاى شدید زندگى، مملو از مرارتها و ملالتها، مملو از آزارها و اهانتها و تلاشهاى دشمنان براى محو اسلام و مسلمین.

گاه دشمنان سنگدل، خاک، یا خاکستر بر سر پیامبر(ص) مى‏پاشیدند، هنگامى که پیامبر(ص) خانه مى‏آمد، فاطمه سلام اللّه علیها خاک و خاکستر از سر و صورت پدر پاک مى‏کرد، در حالى که اشک در چشمانش حلقه زده بود، پیامبر(ص) مى‏فرمود:

دخترم غمگین مباش و اشک مریز که خداوند حافظ و نگهبان پدر تواست.

گاه دشمنان در حجر اسماعیل اجتماع داشتند و به بتها سوگند مى‏خوردند که هر کجا «محمّد» را پیدا کنند، او را به قتل برسانند.

فاطمه سلام اللّه علیها این خبر را مى‏شنید و به اطلاع پدر مى‏رساند تا مراقب بیشترى از خود کند و این نشان‏ مى‏دهد که نه تنها در درون خانه که در بیرون نیز فاطمه سلام اللّه علیها در فکر دفاع و نجات پدر بود.

در یکى از همان سالها، ابوجهل مشتى اراذل مکّه را تحریک کرد که به هنگامى که پیامبر(ص) در مسجد الحرام به سجده رفته بود، شکمبه گوسفندى را بیاورند و بر سر حضرت بیفکنند، هنگامى که این عمل انجام شد ابوجهل و اطرافیانش صدا به خنده بلند کردند و پیامبر(ص) را به باد مسخره گرفتند.

بعضى از یاران، منظره را دیدند اما دشمن بیرحم چنان آماده بود که توانائى بر دفاع نداشتند، ولى هنگامى که این خبر به گوش دختر کوچکش فاطمه(س) رسید به سرعت به مسجد الحرام آمد و آن را برداشت و با شجاعت مخصوص خودش، ابوجهل و یارانش ر با شمشیر زبان مجازات کرد، و به آن‏ها نفرین فرمود.

آرى در آنجا که گاهى مردن دلاور جرأت دفاع از پیامبر(ص) را نداشتند، این دختر شجاع و خردسال، حضور داشت و به دفاع از پیامبر(ص) مى‏پرداخت.

این دوران هر چه بود، سپرى شد، پیامبر(ص) عازم هجرت به مدینه گشت. فاطمه سلام اللّه علیها باید موقتاً از پدر جدا شود و در خانه تنها بماند، تا زمانى که اجازه هجرت به او داده شود، در حالى که 8 سال بیشتر از سن مبارکش نمى گذشت. ولى همانگونه که امیرمؤمنان على(ع) در لحظات حساس و بحرانى هجرت با خوابیدن در بستر پیامبر(ص) امتحان ایثار و فداکارى خود را داد و بدن خویش را در معرض شمشیرهاى دشمن گذارد، فاطمه(ص)‏ نیز بدون جزع و بیتابى آمادگى خود را براى پذیرش این رسالت جدید اعلام داشت.

ولى دوران جدائى او نمى توانست زیاد طولانى باشد، و باید در کنار پدر همچنان بماند. و در محیط مدینه همچون مکه به دفاع خود ادامه دهد، و گردو غبار اندوه و حوادث سخت را از قلب نورانى پدر بشوید، لذا بعد از چند روز به اتفاق چند نفر از همسران پیامبر(ص) به همراهى امیر مؤمنان على(ع) به مدینه آمد.

فاطمه نه تنها در روزهاى عادى (هر چند پیامبر(ص) روز عادى نداشت) بکله در روزهاى جنگ و طوفانى نیز همچون یک مرد شجاع در شعاعى که مأموریت داشت، از پیامبر(ص) دفاع مى‏کرد.

هنگامى که جنگ «احد» پایان گرفت و تازه لشگر دشمن صحنه را ترک گفته بود و پیامبر(ص) با دندان شکسته و پیشانى مجروح هنوز در میدان احد بود فاطمه سلام اللّه علیها با سرعت به «احد» آمد و با اینکه هنوز نوجوان کم سن و سالى بود فاصله میان «مدینه» و «احد» را با پاى پیاده و با شوق زیاد طى کرد، صورت پدر را با آب شستشو داد، خون را از چهره‏اش زدود، اما زخم پیشانى همچنان خونریزى مى‏کرد.

قطعه حصیرى را سوزاند، و خاکستر آن را برجاى زخم ریخت و مانع خونریزى شد، و عجیبتر اینکه براى جنگى که در روز بعد اتفاق مى‏افتاد. اسلحه براى پدر فراهم مى‏کرد.

در جنگ احزاب که از پررنجترین غزوات اسلامى بود، و در ماجراى فتح مکه در آن روز که سپاه پیروزمند اسلام با احتیاطهاى لازم آخرین سنگر شرک را از دست مشرکان گرفت و خانه را از لوث وجود بتها پاک کرد، باز مى‏بینیم فاطمه سلام اللّه علیها در کنار پیامبر قرار گرفته، و به کنار خندق مى‏آید و براى پیامبر(ص) که چند روز گرسنه مانده، غذاى ساده‏اى که از قرض نانى تجاوز نمى کرد، تهیه مى‏کند، و به هنگام فتح مکه براى او خمیه مى‏زند، آب براى شستشو و غسل آماده مى‏کند، تا گردو غبار را از تنش بشوید و لباس پاکیزه‏اى بپوشد و رهسپار مسجد الحرام شود.

1. این حدیث را «کلینى» در «کافى» و جمعى از اهل سنت در کتب خود مانند «کنز العمال» و «میزان اعتدال» و غیر آن نقل کرده‏اند.
2. سیره، ابن هشام، جلد 1، صفحه .416
3. مناقب، جلد 1، صفحه .71
4. صحیح، بخارى، جلد 5، صفحه .8
5. این غزوه «حمراء الاسد» بود که مشرکان از نیمه راه به سوى مدینه بازگشتند تا ضربه‏اى را که در «احد» زده بودند تکمیل کنند، اما خدا مى‏خواست مأیوس و نومید بازگردند، لذا وقتى خود را با مسلمانان شجاع و حتى کسانى که در «احد» مجروح شده بودند، مواجه دیدند، ترسیدند و بازگشتند.

فصل چهارم

فاطمه(س)‏ همسر وفادار امیر مؤمنان(ع)

((لولم یخلق على لم یکن لفاطمة کفو))

«هر گاه على آفریده نمى شد، کسى که لایق همسرى فاطمه باشد وجود نداشت».

ازدواجى که عقدش در ملکوت آسمان بسته شد!

کمالات فوق العاده فاطمه(س)‏ از یکسو.و انتسابش به شخص پیامبر از سوى دیگر.

و شرافت خانوادگى او نیز از سوى دیگر.

سبب شد که مردان زیادى از بزرگان یاران پیامبر(ص) به خواستگارى او بیایند اما همه جواب رد شنیدند.و جالب اینکه غالباً پیامبر در پاسخ آن‏ها مى‏فرمود:امرها الى ربها!

«کار فاطمه به دست پروردگار فاطمه است»!

از همه عجیبتر خواستگارى «عبدالرحمن بن عوف» بود، همان مرد ثروتمندى که مطابق راه و رسم جاهلیت، به همه چیز از دریچه مادى مى‏نگریست، و مهریه سنگین را دلیل بر شخصیت زن و موقعیت ممتاز شوهر مى‏پنداشت.

او به خدمت پیامبر(ص) آمد و عرض کرد:اگر فاطمه را به همسرى من درآورى یکصد شتر که بار همه آن‏ها پارچه‏هاى گرانقیمت مصرى باشد به اضافه ده هزار دینار طلا مهریه او مى‏کنم!!

پیامبر(ص) از این خواستگارى زشت و بى معنى چنان خشمگین شد که مشتى سنگریزه برداشت و به طرف عبدالرحمن پاشید و گفت:«تو گمان کردى من بنده پولم و ثروتم که با پول و ثروت مى‏خواهى بر من فخر بفروشى»؟

آرى باید در خواستگارى فاطمه الگوهاى اسلامى مشخص شود، سنتهاى جاهلیت پایمال گردد، و معیارهاى ارزش اسلامى معلوم شود.

مردم مدینه در این گفتگوها بودند ناگهان این صدا در همه جا پیچید که پیامبر(ص) مى‏خواهد تنها دخترش را به همسرى على بن ابیطالب(ع) ‏ در آورد.

على بن ابیطالب که دستش از مال و ثروت دنیا کوتاه بود و از معیارهاى عصر جاهلى چیزى نداشت، اما وجودش از فرق تا قدم مملو از ایمان و ارزشهاى اصیل اسلامى بود.

هنگامى که تحقیق کردند، معلوم شد رهنمون پیامبر(ص) در این ازدواج مبارک تاریخى وحى آسمانى بوده است، زیرا خودش فرمود:«اتانى ملک فقال یا محمد ان اللّه یقرأ علیک السلام و یقول لک: انى قد زوجت فاطمه ابنتک من على بن ابى طالب فى الملاءِ الاعلى، فزوجها منه فى الارض»:

«فرشته‏اى از سوى خدا آمد و به من گفت: خداوند بر تو سلام مى‏فرستد و مى‏گوید من دخترت فاطمه را در آسمانها به همسرى على بن ابیطالب درآوردم تو نیز در زمین او را به ازدواج على درآور»!

هنگامى که امیر امؤمنان على(ع)‏ به خواستگارى فاطمه سلام اللّه علیها آمد، چهره مبارکش از شرم گلگون شده بود. پیامبر(ص) با مشاهده او شاد و خندان شد فرمود براى چه نزد من آمده‏اى؟

ولى امیرمؤمنان على(ع)‏ به خاطر ابهت پیامبر(ص) نتوانست خواسته خود را مطرح کند، و لذا سکوت کرد.

پیامبر(ص) که از درون امیرمؤمنان على(ع)‏ باخبر بود، چنین فرمود:«لعلک جئت تخطب فاطمة».

«شاید به خواستگارى فاطمه آمدى»؟!...

عرض کرد:آرى، براى همین منظور آمدم.

پیامبر فرمود:اى على! قبل از تو مردان دیگرى نیز به خواستگارى فاطمه آمدند، هر گاه من با خود فاطمه این مطلب را در میان مى‏نهادم روى موافق نشان نمى داد، و اکنون بگذار تا این سخن را با خود او در میان نهم.درست است که این ازدواج آسمانى است و باید بشود، اما شخصیت فاطمه سلام اللّه علیها خصوصاً، و احترام و آزادى زنان در انتخاب همسر عموماً، ایجاب مى‏کند که پیامبر(ص) بدون مشورت با فاطمه سلام اللّه علیها اقدام به این کار نکند.


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.